از نگاه آفتاب: سیمای حسین در احادیث پیامبر علیهماالسلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : صافی گلپایگانی، لطف اللّه، 1297 .

عنوان و نام پدیدآور : از نگاه آفتاب: سیمای حسین در احادیث پیامبر علیهماالسلام / لطف اللّه صافی گلپایگانی .

مشخصات نشر : قم: مسجد مقدّس جمکران ، 1390 .

مشخصات ظاهری : 55 ص

شابک : 6 - 316 - 973 - 964 - 978

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : حسین بن علی علیه السلام ، امام سوم، 4 - 61ق.

موضوع : محمد صلی الله علیه و آله ، پیامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11 ق. - - احادیث

موضوع : واقعه کربلا، 61 ق.

شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم)

رده بندی کنگره : 1390 4الف 2ص/4/41BP

رده بندی دیویی : 953/297

شماره کتابشناسی ملّی : 2330425

ص :1

اشاره

ص :2

سخن ناشر

پيرامون شخصيت والاى سيد شهيدان، امام حسين عليه السلام، بسيار گفته اند و بسيار شنيده ايم؛ اما عمق و كيفيت و ابعاد شناخت اگر «از نگاه آفتاب» سيد الاوصياء و خاتم الانبياء، حضرت محمد مصطفى، صلى الله عليه و آله و سلّم، باشد بدون شك بسيار فراگير و تأثير گذارتر است.

اين كتاب با قلمى روان و گيرا به ترسيم جايگاه و موقعيت ممتاز حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام نزد رسول گرامى اسلام مي پردازد.

«از نگاه آفتاب» در 14 فصل و با عناوينى چون: «سَرور جوانان»، «او از من است»، «ريحانۀ پيامبر»، «صاحبان بهشت»، «معيار بهشت و دوزخ»، «وارث آفتاب»، «اشك پيامبر بر حسين» و... تنظيم گرديده است.

«ازنگاه آفتاب» گامى در جهت بازشناخت و معرفت بيشتر و نظام مند به ساحت مقدس حضرت سيد الشهداء عليه السلام است. مطالعۀ آن را به همۀ تشنگان معارف اهل بيت عليهم السلام به ويژه جوانان عزيز، توصيه مي كنيم.

مركز تنظيم و نشر آثار

حضرت آيت الله العظمى صافى مدظله العالى

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

فصل اول: سرور جوانان

پيامبر صلى الله عليه و آله مي فرمايد: فرشته اى آسمانى كه مرا ديدار نكرده بود از خدا براى زيارتم اذن خواست، پس به من مژده داد كه:

...وَ انَّ الحَسَنَ وَ الحُسَيْن سَيِّدا شَبابِ اهْلِ الْجَنَّةِ وَ ابُوهُما خيْرٌ مِنْهُما(1)

... و حسن و حسين دو آقاى جوانان اهل بهشت مي باشند و پدرشان از آنها بهتر است.

ص:7


1- امالى طوسى، ج 1، ص 92.

ص:8

فصل دوم: او از من است

اشاره

رسول خدا صلى الله عليه وآله حسنين عليهما السّلام را بسيار دوست مى داشت و نسبت به آنها فوق العاده اظهار علاقه و عطوفت مى كرد. روايات و تواريخ بر اين اتفاق دارند كه آن حضرت نسبت به على، فاطمه و حسنين عليهم السّلام از تمام مردم، كسان و نزديكان خود اظهار مودت بيشترى مي نمود. دوستى آنها يك دوستى سادۀ پدر نسبت به فرزند نبود؛ بلكه ريشه در علائق، مبانى عميق و يگانگى روحى داشت. مورد، نشانۀ يك اتحاد و اتصال ناگسستنى معنوى و توافق كامل فكرى بود؛ از اين رو پيامبر صلى الله عليه وآله مي فرمود:

اَنا سِلْمٌ لِمَنْ سالَمتُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ(1)

من با هر كس كه با شما در صلح و سازش باشد در صلح و سازشم، و با هر كه با شما در جنگ و نبرد باشد در جنگ و نبرد هستم.

يك اتصال واقعى روحى، و همفكرى تمام عيار و يگانگى خالص، لازم است تا پيغمبر صلى الله عليه وآله آن را اين گونه شرح دهد. جملۀ «

اَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ» صريح در اين است كه طرز تفكر،

ص:9


1- سنن ابن ماجه، ج 1، باب فضل اصحاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، ص 65 و سنن ترمذى، ج 13، ص 248.

سلوك و روش آنها با سلوك و روش پيغمبر صلى الله عليه وآله يكى است، و هيچ گونه تفاوتى ندارد. كردار، رفتار، جنگ و صلح آنها دقيقاً همان كردار، رفتار، جنگ و صلح رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم است.

زمانى كه اين اخبار را مطالعه مى كنيم و از شدت علاقه و دوستى پيامبر صلى الله عليه وآله به امام حسين عليه السّلام آگاه مى شويم، نبايد فراموش كنيم كه گويندۀ اين كلمات و الفاظ، پيغمبر خدا صلي الله عليه وآله است. او كسى است كه در دورۀ زندگانى با گزافه گويى، سخنان دور از حقيقت و مدح بي جا مبارزه داشت؛ سخنان و كارهايش براى بشر حجت، قانون و شريعت بود و آنچه فرمود، ترجمان حقيقت است.

پيامبر اعظم صلى الله عليه وآله غير از فاطمه سلام الله عليها دختران ديگر، و غير از على عليه السلام نيز عموزاده ها و خويشاوندان بسيارى داشت، پس چرا اين همه اظهار علاقه و محبت، مخصوص فاطمه سلام الله عليها و على عليه السلام و فرزندان آنها بود؟ و چرا پيغمبر صلى الله عليه و آله از ميان همۀ كسان و اصحاب خود، آنها را برگزيد؟ زيرا اين چهار تن نمايندۀ صفات، روحيات، اخلاق و كمالات او بودند.

خدا او را دوست دارد

از جمله احاديثى كه از دوستى و علاقۀ پيغمبر صلى الله عليه وآله حكايت مى نمايد، حديث يعلى بن مره(1) است. اصحاب در خدمت پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم به مجلس ميهمانى رهسپار شدند؛ ناگاه به حسين عليه السلام

ص:10


1- سنن ابن ماجه، ج 1 ص 65؛ مصابيح السنۀ، ج 2، ص 281؛ ترمذى، ج 13، ص 195 و 196؛ اسدالغابه، ج 5، ص 130 و 574 وج 2، ص 19؛ كنز العمال، ج 6، ص 233 و ج 3، ص 395؛ و مطالب السؤل، ص 71.

برخورد نمودند كه در كوچه، بازى مى كرد. پيغمبر صلى الله عليه وآله جلوى همراهان رفت و دست هاى خود را گشود، كودك از اين سوى به آن سوى مى گريخت و پيغمبر صلى الله عليه وآله او را مى خندانيد تا وى را گرفت؛ پس يك دست بر زير چانه حسين عليه السلام و دست ديگر را پشت سر او گذارد و او را بوسيد و فرمود:

حُسَيْنٌ مِنّي وَ انَا مِنْهُ احَبَّ اللهُ مَنْ احَبَّ حُسَيْناً الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سِبْطانِ مِنَ الاَسْباطِ(1)

حسين از من است و من از حسينم. خدا دوست دارد كسى را كه حسين را دوست داشته باشد. حسين، سبطى از اسباط است.

و نيز همين حديث شريف را بخارى، ترمذى، ابن ماجه و حاكم به اين لفظ روايت مي نمايند.

بعد از آنكه شرباصى از قاموس نقل مي كند كه:

حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأسْباط وَاُمَّةٌ مِنَ الْاُمَمِ

مى نويسد: «معناى «سبط»، جماعت و قبيله است و شايد معناى حديث اين باشد كه حسين در رفعت و بلندى مقام، مرتبۀ يك امت را دارد؛ يا اينكه اجر وثواب كارى كه از او صادر شده به اندازۀ اجر يك امت است.»(2)

ص:11


1- الجامع الصغير، ج 1، ص 148؛ كنز العمال، ج 6، ص 223، ح 3953؛ امالى الشريف المرتضى، ج 1، ص 219.
2- حفيدۀ الرسول، ص 40.

او را مي بوسيد

پيغمبر صلى الله عليه وآله به فاطمه عليها السّلام مى فرمود:

اُدْعي لي ابْنَي فَيَشُمُّهُما وَ يَضُمُّهُما الَيْهِ(1)

پسرهايم را برايم بخوان (صدايشان كن تا پيش من بيايند) پس آنها را مى بوييد و به خود مى چسبانيد.

او را دوست دارم

در آثار دوستى حسين همين بس كه خاتم پيامبران فرمود:

اَللّهُمَّ اني احِبُّ حُسَيْناً فَاَحِبَّهُ، وَاَحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُ(2)

خدايا! من حسين را دوست مى دارم، پس دوست بدار او را و هر كس كه او را دوست مى دارد.

ابن ابى شيبه نيز از آن حضرت روايت كرده كه فرمود:

اَللّهُمَّ انّي احِبُّهُما فَاَحِبَّهُما وَ ابْغِضُ مَنْ يُبْغِضُهُما(3)

خدايا! من حسن و حسين را دوست مى دارم، پس دوست بدار آنها را، و دشمن بدار هركس كه آنها را دشمن مى دارد.

صبّان از ابوهريره روايت مي كند كه، گفت:

رَأيْتُ رَسُولَ اللّهِ يَمْتَصُّ لِعابَ الْحُسَيْنِ كَما يَمْتَصُّ الرَّجُلُ التَّمْرَةَ(4)

ص:12


1- ذخائر العقبى، ص 143؛ نور الابصار، ص 114.
2- كنوز الحقايق، ج 1، ص 44.
3- همان.
4- اسعاف الراغبين، ص 182.

ديدم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آب دهان حسين را مى مكيد همان گونه كه مرد، خرما را مى مكد.

گريه مكن!

در حديث است كه پيغمبر صلى الله عليه وآله از خانۀ عايشه بيرون آمد. پس از كنار خانۀ فاطمه عليها السّلام عبور كرد، صداى گريه حسين عليه السلام را شنيد و فرمود:

اَلَمْ تَعْلَمي انَّ بُكاءَهُ يُؤذيني(1)

آيا نمى دانى گريۀ او مرا آزار مي دهد.

ص:13


1- ذخائر العقبى، ص 143؛ نور الابصار، ص 114.

ص:14

فصل سوم: ريحانه پيامبر صلى اللّه عليه وآله

اشاره

يكى از مظاهر محبت و عاطفۀ پدر و مادر، نسبت به فرزند، بوسيدن او است. در جاهليت، و پيش از ظهور آفتاب درخشان هدايت اسلام، ارزش عاطفه و احساسات پاك انسانى مخصوصاً در عرب ها از ميان رفته بود. رَحم، مهر، رأفت، رحمت و رقَّت قلب را يك نوع ضعف نفس شمرده و سنگدلى را افتخار مى دانستند. وحشتناك ترين مظهر قساوت قلب و سقوط عواطف، همان زنده به گور كردن دختران بود. پدرها با دست خود دختران خود را زنده در گور مى كردند.

بوسيدن فرزند، و اظهار عاطفه نسبت به او عار و ننگ شمرده مى شد، به ويژه اگر فرزند، دختر بود. اگر كسى فرزند خود را مى بوسيد ديگران از كار او متعجب مي شدند.

گردن كشان و متكبران، بوسيدن طفل و به دوش سوار كردن او را به دور از ابهت و حشمت مي دانستند. اينان با رياكارى و تشريفات، خود را در نظر مردم بزرگ نشان مي دادند.

ظهور مهربانى

رحمةٌ للعالمين محمد صلى الله عليه و آله از ريا و نفاق، مبرّا بود و مانند يك فرد عادى زندگى مى كرد. بسط رحمت، مهر، احسان، محبت نسبت

ص:15

به همۀ مردم، بشردوستى، ايثار و هدايت عقل و احساسات، جزء برنامه هاى مهم دعوت او بودند.

همان گونه كه نسبت به مردم، مظهر تمام و كمال عواطف عالى انسانى بود، عاطفۀ پدرانه اش نسبت به فاطمۀ زهرا سلام الله عليها و فرزندان او نيز در حد كمال بود. وجود حسن و حسين عليهما السلام را امتداد وجود خود، و بقا و زندگى آنها را بقاى زندگى خود مى ديد.

دكتر بنت الشاطى، بانوى دانشمند مصرى و استاد دانشگاه عين الشمس در مورد شدت حُب و عاطفۀ پيغمبر صلى الله عليه و آله نسبت به فرزندان دخترِ عزيزش زهرا سلام الله عليها فصل بليغى نگاشته و در ضمن آن مي نويسد:

«پيغمبر صلى الله عليه وآله از روزى كه به مصيبت مرگ خديجه، يگانه همسر عاليقدرش مبتلا شد تا سال سوم هجرت غير از ابراهيم - كه او هم عمر كوتاهى داشت - صاحب فرزندى نشد، و در مدت هفده سال بعد از خديجه با اينكه با زنان متعدد، ازدواج نمود، اما هيچ يك را از پيغمبر خدا فرزندى روزى نگشت.

بر همه آشكار بود كه نسل پيغمبر صلى الله عليه وآله بايد از فاطمۀ زهرا عليها السّلام باقى بماند پس تعجبى ندارد اگر دل پيامبر صلى الله عليه و آله از حبّ و مهر فرزندان فاطمه سلام الله عليها پر باشد و با تمام وجود به آنها عشق بورزد. دل نبى صلى الله عليه وآله براى دو فرزند عزيز فاطمه گشوده شد، و آنها را به تمام عاطفۀ پدرانه اى كه دل بزرگ و وسيع او داشت فرا گرفت، و به آنان انس يافت. نام حسن و حسين عليهما السلام براى او

ص:16

آهنگ خوش و صداى دلنوازى بود كه پيغمبر صلى الله عليه وآله از تكرار آن خسته نمى شد؛ آنها را پسران خود مى خواند، و با اينكه پيغمبر صلى الله عليه وآله خارج از خانۀ فاطمه سلام الله عليها مي زيست اما دلش در خانۀ زهرا سير مي كرد.

خداوند، زهرا سلام الله عليها را به نعمتى بسيار بزرگ برگزيد. با عنايت پروردگار، ذريّۀ پيغمبر صلى الله عليه وآله منحصر در فرزندان زهرا سلام الله عليها شد. خدا على عليه السلام را به اين كرامت مخصوص گردانيد كه نسل خاتم الانبياء را در صلب او گذارد و از اين شرف، عظمت جاودانى و پايدارى و عزت هميشگى را به على عليه السلام اختصاص داد.

زهرا سلام الله عليها از ميان تمام دختران پيغمبر صلى الله عليه وآله باقى ماند تا رسول خدا صلى الله عليه وآله فرزندى داشته باشد كه او را پدر بخواند، و فرزندان زهرا سلام الله عليها باقى ماندند تا پيغمبر صلى الله عليه وآله از تكرار نام شيرين و لفظ گواراى «پسرهايم» لذت ببرد».(1)

روى سينۀ پيامبر صلى الله عليه و آله

ابو هريره مي گفت: اين چشمهايم ديد و گوشهايم شنيد كه پيغمبر صلى الله عليه وآله هر دو دست حسين را گرفته بود و پاهاى حسين بر روى پاهاى پيامبر صلى الله عليه وآله بود. رسول خدا مى فرمود:

تَرَقَّ عَيْنَ بَقَّة(2)

ص:17


1- بنات النبى، ص 244 تا 253، ترجمه به اختصار و نقل به معنا.
2- استيعاب، ج 1، ص 182 و 383. [يعنى: برو بالا؛ كوچولوى من] و «حُزُقَّه» (به فتح حاء و ضم زا، يا به ضم هر دو) چنانچه در قاموس گفته به كسى گويند كه به واسطۀ ضعف يا خردى و كوچكى، قدم هايش كوتاه و به هم نزديك باشد. و «تَرَقَّ» به معناى «اصعدْ» است يعنى بالا برو! و «عَيْنَ بَقَّه» چنانچه علائلى گويد، كنايه از كوچكى جسم و خردى جثه است. اين جمله را عرب هنگام اظهار ملاطفت و مزاح با طفل و به نشاط آوردن او مى گويد.

حسين بالا رفت تا پاهايش را بر سينه پيغمبر گذارد. پس پيغمبر فرمود: «دهان باز كن!» پس بوسيدش و سپس گفت: «خدايا! او را دوست بدار؛ زيرا من او را دوست مى دارم.»

اَللّهُمَّ احِبَّهُ فَانّي احِبُّهُ

علائلى مي نويسد: «عينَ بَقَّه» كلمه اى است كه در روح طفل، طراوت، سبكى و ملاحت مى آورد.

بوسۀ شيرين پيامبر صلى الله عليه وآله

پيغمبر صلى الله عليه وآله حسين عليه السلام را با آن بوسۀ شيرين و لذيذ مى بوسيد؛ چون جانش گنجينۀ معانى و حقايق بزرگ بود.

و آن گاه كه مى فرمود:

اَللّهُمَّ احِبَّهُ فإنّي احِبُّه

خدايا! او را دوست بدار، زيرا من او را دوست مى دارم.

گويى در حالى كه به حسينعليه السلام اشاره مى كرد به مردم مى فرمود:

اَنَا هُنا

من اينجا هستم

يعنى؛ مرا پيش حسين عليه السلام بجوييد.

علائلى ادامه مي دهد: «فرق حب و عاطفه، اين است كه عاطفه كمتر از حب بوده و شرايط محبت در آن ملاحظه نمى شود، اما حب زمانى هويدا

ص:18

مي گردد كه محبوب برگزيده باشد، و پيغمبر صلى الله عليه وآله حسين را به حقيقت دوستى و حُب، دوست مى داشت؛ زيرا حسين برگزيدۀ اوبود، و خدا حسين را دوست مى داشت؛ زيرا كه او شفق آفتاب نبوّت بود.»(1)

بر دوش پيامبر صلى الله عليه وآله

جمعى از اهل سُنّت مانند ابن حجر عسقلانى از ابوهريره، عبدالله و بغوى از شداد بن الهاد، و ابى نعيم در حليه از ابن مسعود، و ابى حاتم از عبدالله، و جابر و ابن ابى الفراء از انس؛ نوازش و اظهار محبت پيغمبر صلى الله عليه وآله به حسن و حسين عليه السّلام را روايت كرده اند.(2)

از اين احاديث استفاده مى شود كه آن حضرت هميشه حسنين عليهماالسلام را به دوش مى گرفت؛ آنان در حال نماز و در حالات ديگر بر كتف آن حضرت مى نشستند و پيامبر اعظم صلّى اللّه عليه وآله كمال لطف و مهربانى را نسبت به آنها ابراز مى داشت. از بعضى از اين احاديث، مانند «حديث انس»، شدت محبت پيغمبر صلى الله عليه وآله به آنها و توبيخ سخت نسبت به كسى كه قدر و منزلت آنها را نشناسد، استفاده مى شود.

ابوسعيد در شرف النبوه روايت نموده كه پيامبر صلى الله عليه وآله نشسته بود كه حسن و حسين عليهما السلام به سوى او آمدند. چون رسول خدا صلي الله عليه وآله آنها را ديد به خاطر ايشان برخاست و آمدنشان را دير شمرد (يعنى فرمود دير آمديد يا چرا دير آمديد؟) پس از آنها استقبال كرد و آنها را بر دوش خود گذارد و فرمود:

ص:19


1- سمو المعنى فى سموالذّات، ص 76 و 77.
2- الاصابه، ج 1، ص 330 - ح 1719؛ الجامع الصغير، ج 2، ص 118؛ ذخائر العقبى، ص 123 و 132.

نِعْمَ الْمَطِي مَطِيَّتُكُما، وَ نِعْمَ الرّاكِبانِ انْتُما(1)

خوب مركبى است مركب شما، و خوب سوارهايى هستيد شما!

ص:20


1- ذخائر العقبى، ص 130.

فصل چهارم: شرط دوستى پيامبر صلى اللّه عليه وآله

احاديث در وجوب دوستى و مودت حسين عليه السّلام متواتر است. از جملۀ اين احاديث، حديث نبوى زير است:

مَنْ احَبَّني فَلْيُحبَّ هذَيْنِ(1)

هر كس مرا دوست دارد بايد اين دو را (نيز) دوست بدارد.

دولابى و احمد بن حنبل از يعلى بن مره روايت كرده اند كه حسن و حسين عليهما السّلام به سوى پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم آمدند در حالى كه در تشرف به محضر جدّ بزرگوار خود از يكديگر پيشى مى جستند؛ يكى از ايشان، پيش از ديگرى رسيد؛ پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم دست به گردن او انداخت و اورا به سينۀ خويش چسبانيد و بوسيد و سپس آن يكى را بوسيد. آن گاه فرمود:

اِنّي احِبُّهُما فَاَحِبُّوهُما(2)

من ايشان را دوست مى دارم، پس شما نيز ايشان را دوست بداريد.

ص:21


1- بحار الانوار، ج 43، ص 275.
2- ذخائر العقبى، ص 123.

ص:22

فصل پنجم: معيار بهشت و دوزخ

در روايت نبوى، معيار بهشت و دوزخ در گرو دوستى و دشمنى با دو دردانۀ رسول اكرم صلى الله عليه و آله ذكر شده است.

اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ مَنْ احَبَّهُما فَفِي الْجَنَّةِ، وَ مَنْ ابْغَضَهُما فَفِي النّارِ(1)

هركس حسن و حسين را دوست بدارد در بهشت است، و هركس آنها را دشمن بدارد در آتش است.

اِنَّ رَسُولَ اللّه - صَلّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ - اخَذَ بِيَدِ حَسَن وَ حُسَيْن فَقالَ: مَنْ احَبَّني وَ احَبَّ هذَيْنِ وَ اباهُما وَ امَّهُما كانَ

مَعي فِي دَرَجَتي يَوْم الْقَيامَةِ(2)

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دست حسن و حسين را گرفت، پس فرمود: هر كس مرا دوست بدارد و دوستدار اين دو و پدر و مادرشان باشد، در روز قيامت با من در درجۀ من خواهد بود.

ص:23


1- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 56؛ الاصابه، ج 1، ص 330، ح 1719؛ كنوز الحقائق، ج 2، ص 94؛ الجامع الصغير، ج 2، ص 160؛ صواعق، ص 90؛ تاريخ الخلفاء، ص 194؛ مسند احمد، ج 2، ص 288؛ ذخائر العقبى، ص 123 و 124؛ نظم دررالسمطين، ص 210؛ مطالب السؤل، ص 71.
2- سنن ترمذى، ج 13، ص 176؛ صواعق، ص 187؛ السيرۀ النبويه، ج 3، ص 368؛ كنز العمال، ج 6، ص 216، ح 3782.

طبرانى از سلمان روايت دارد كه پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم فرمود:

مَنْ احَبَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ احْبَبْتُهُ، وَ مَنْ احْبَبْتُهُ احَبَّهُ اللُّه وَ ادْخَلَهُ جَنّاتِ النَّعيم، وَمَنْ ابْغَضَهُما اوْ بَغي عَليهِما ابْغَضْتُهُ وَ مَنْ ابْغَضْتُهُ ابْغَضَهُ اللّهُ، وَ ادْخَلَهُ جَهَنَّمَ وَ لَهُ عَذابٌ مُقيمٌ(1)

هر كس حسن و حسين را دوست بدارد من او را دوست مى دارم، و هر كس را من دوست دارم خدا او را دوست دارد، و هركس كه خدا او را دوست دارد او را داخل بهشت گرداند؛ و هر كس آنها را دشمن بدارد يا بر آنها ستم كند من او را دشمن دارم، و هركس را من دشمن دارم خدا دشمن دارد و او را داخل جهنم سازد و براى او عذاب جاودان است.

ص:24


1- كنز العمال، ج 6، ص 222، ح 3916.

فصل ششم: در جوار آفتاب

از على عليه السّلام روايت مي كنند كه، پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم به فاطمه عليها السّلام فرمود:

يا فاطِمَةُ انّي وَ ايّاكِ وَ هذا الرّاقِدَ (يَعْني عَلِيّاً) وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لَفي مَكان واحِد(1)

اى فاطمه! من و تو و اين كسى كه خوابيده (يعنى على) و حسن و حسين، روز قيامت در يك مكان مى باشيم.

طبرانى از ابوموسى روايت دارد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم فرمود:

اَنَا وَ عَلِي وَ فاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ يَوْمَ الْقِيامةِ في قُبَّة تَحْتَ الْعَرْشِ(2)

من، على، فاطمه، حسن وحسين روز قيامت در يك قبّه در زير عرش هستيم.

عمر بن الخطاب روايت كرده كه رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله و سلّم فرمود:

ص:25


1- كنز العمال، ج 6، ص 216، ح 3793.
2- كنز العمال، ج 6، ص 217، ح 3798؛ فرائد السمطين، ج 1، ص 36.

اَنَا وَ عَلِي وَ فاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ في حَظيرَةِ الْقُدْسِ في قُبَّة بَيْضاءَ وَ سَقْفُها عَرْشُ الرَّحمنِ(1)

من، على، فاطمه، حسن و حسين در حظيرۀ القدس در قبۀ سفيدى كه سقف آن عرش الرحمان است مى باشيم.

ص:26


1- فرائد السمطين، ج 1، ص 36.

فصل هفتم: كيست او را يارى كند؟

اشاره

وجوب يارى حسين عليه السلام از احاديث بسيارى درك مي شود. اگر سران مسلمانان، كه حكومت يزيد را شرعى نمى دانستند؛ مانند ابن زبير و ابن عمر و ديگران، حسين عليه السلام را يارى كرده بودند تاريخ اسلام غير از اين بود كه اكنون هست و اعتراض بزرگى كه بر آن مردم وارد است، همين مي باشد.

پيامبر صلى الله عليه وآله:

اِنَّ ابْني هذا يُقْتَلُ بِاَرض مِنْ الْعِراقِ يُقالُ لَها كَربَلاءَ فَمَنْ شَهِدَ ذلِكَ مِنْهُمْ فَلْيَنْصُرْهُ(1)

به درستى كه اين پسرم در زمينى از عراق كه به آن كربلا گفته مي شود كشته مي گردد، پس هركس او را درك كند بايد ياري اش رساند.

او را واگذاردند

خوارزمى در ضمن خبرى طولانى نقل كرده كه حسين عليه السّلام به ابن عباس فرمود: «آيا مى دانى كه من پسر دختر رسول خدا هستم؟»

ص:27


1- كنز العمال، ج 6، ص 223، ح 3939.

عرض كرد: «آرى! غير از توكسى را نمى شناسم كه پسر پيغمبر باشد، و يارى و نصرت تو بر اين امت واجب است آن چنان كه روزه و زكات واجب است كه يكى از اين دو بدون ديگرى پذيرفته نشود.»

حسين عليه السّلام فرمود: «پس رأى تو چيست در حق مردمى كه پسرِ دختر پيغمبر را از وطن و خانه و جايگاه و زادگاهش، و حرم رسول و جوار قبر پيغمبر و مسجد و محل هجرت آن حضرت، خارج نمودند؛ او را بيمناك و سرگردان گذاردند كه قرارگاه، منزل و مأوايى نداشته باشد و قصدشان از اين سختگيري ها كشتن او و ريختن خونش باشد در حالى كه او شركى به خدا نورزيده و غيرِ خدا را ولى امر خود قرار نداده و از روش پيغمبر و جانشينان او تخلف ننموده است؟»

ابن عباس گفت: «نمى گويم در حق آنها مگر آنكه آن كسان، به خدا و پيغمبر، كافر شدند و اگر نماز بخوانند از روى كسالت و رياكارى است. و بر مثال اين مردم عذاب بزرگ تر خدا نازل گردد؛ و اما تو، ابا عبداللّه! پس تو سر سلسلۀ افتخار و مباهاتى، تو پسر پيغمبر هستى، تو پسر وصى پيغمبر و فرزند زهرا مي باشى، زهرايى كه همانند مريم بود؛ پس اى پسر رسول خدا! گمان مبر كه خدا از آنچه ستمكاران مى كنند غافل است، و من گواهى مى دهم كه هركس از مجاورت تو و مجاورت فرزندان توكناره گيرى كند در آخرت، نصيب وبهره اى نخواهد داشت.»

حسين عليه السّلام گفت: «خدايا گواه باش!»

ابن عباس گفت: «فداى تو شوم! گويا به من خبر از مرگ خودت مى دهى و از من مى خواهى تو را يارى كنم! سوگند به خدايى كه غير

ص:28

از او خدايى نيست! اگر در پيش روى تو شمشير بزنم تا شمشيرم بشكند و دست هايم قطع شود، اندكى از حق تو را ادا نكرده باشم. هم اكنون من حاضر به خدمت تو هستم هرگونه كه صلاح مي دانى، فرمان بده!»

اين خبر طولانى است و در اين مجال نمي گنجد اما در آغاز اين خبر عبدالله بن عمر گفت، شنيدم رسول خدا صلّى الله عليه وآله و سلَّم فرمود:

حُسَيْنٌ مَقْتُولٌ فَلَئِنْ خَذَلُوهُ وَ لَمْ يَنْصُروهُ لَيَخْذُلَنَّهُم اللّهُ الي يَوْمِ الْقِيامةِ(1)

حسين كشته مى شود پس اگر او را وا بگذارند، و ياري اش نكنند خدا آنها را تا روز قيامت يارى نخواهد كرد.

ص:29


1- مقتل الحسين، ف 10، ص 191 و 192.

ص:30

فصل هشتم: صاحبان بهشت

حاكم و ابن سعد از على عليه السّلام روايت كرده اند كه پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم به او فرمود:

اِنَّ اوَّلَ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ انَا وَ انْتَ وَ فاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ و الْحُسَيْنُ

اول كسى كه داخل بهشت مى شود من، تو، فاطمه، حسن و حسين هستيم.

قالَ عَلِي: فَمُحِبُّونا

على عرض كرد: پس دوستان ما (چه)؟

پيغمبر صلى الله عليه وآله فرمود:

قالَ: مِنْ وَرائِكُمْ(1) و(2)

به دنبال شما وارد مى شوند.

ص:31


1- صواعق، ص 159؛ ذخائر العقبى، ص 123؛ كنز العمال، ج 6، ص 218 ح 3826.
2- صواعق، ص 151؛ ذخائر العقبى، ص 123؛ كنز العمال، ج 6، ص 216 ح 3787.

ص:32

فصل نهم: از نسل حسين عليه السلام

اشاره

حذيفه از پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم روايت كرده كه فرمود:

لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيا الّا يَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِكَ الْيَومَ حَتّي يَبْعَثَ رَجُلًا مِنْ وُلْدي اسْمُهُ كَاِسْمي فَقالَ سَلْمانُ: مِنْ اي وُلْدِكَ يا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ: مِنْ وُلْدي هذا وَ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَي الْحُسَيْنِ(1)

اگر از دنيا باقى نماند مگر يك روز، خدا آن روز را طولانى سازد تا مردى از فرزندانم را برانگيزد كه هم نام من است. آن گاه سلمان عرض كرد: «از كدام فرزندان توست يا رسول اللّه؟» فرمود: «از اين فرزندم!» و دستش را بر حسين زد.

نهمين فرزند

سلمان مي گويد: بر پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم وارد شدم در حالى كه حسين بر زانوى مرحمت او بود. پيغمبر به او روى مى كرد و دهان او را مى بوسيد و مى فرمود: «تو آقا، پسر آقا و پدر آقايانى! تو امام، پسر امام و پدر امامانى! تو حجت، پسر حجت و پدر حجّت هاى نه گانه اى كه از

ص:33


1- ذخائر العقبى، ص 136-137. بيش از 180 حديث بر اين مضمون دلالت دارد؛ كتاب منتخب الأثر تأليف نگارنده، باب 8، ف 2.

صُلب تو هستند و نهمين ايشان قائم آنها است.»(1)

حموينى در حديثى مفصل و طولانى از پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم روايت كرده كه فرمود: حسن و حسين دو امام امت من بعد از پدرشان و دو آقاى جوانان اهل بهشت هستند. مادرشان سيده زنان جهانيان، و پدرشان سيدالوصيين است. از فرزندان حسين نه نفرند كه نهمين آنها قائم از فرزندان من است؛ طاعت ايشان طاعت من و معصيت و مخالفت با ايشان، معصيت و مخالفت با من است. از كسانى كه فضيلت ايشان را انكار و احترامشان را بعد از من ضايع مى نمايند به سوى خدا شكايت مي كنم. در ولايت كارها و نصرت عترت من و امامان امت من، خداوند كفايت مي كند؛ او انتقام گيرنده است از كسانى كه حق آنها را انكار نمايند:

وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اي مُنْقَلَب يَنْقَلِبُونَ(2)

ص:34


1- مقتل خوارزمى، ص 146، ف 7؛ ينابيع المودۀ، ص 445، مودۀ القربى، در المودۀ العاشرۀ.
2- فرائد السمطين، ج 1، ص 42 و 43؛ احاديث در اين موضوع متواتر است رجوع شود به منتخب الأثر، تأليف نگارنده، باب 10، ف 2. [هم چنين آيه فوق الذكر در سورۀ شعرا، آيۀ 227 است.]

فصل دهم: ميوه درخت نبوت

جابر مي گويد: پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم در عرفات بود و على عليه السلام رو به روى آن حضرت قرار داشت. پيامبر صلى الله عليه وآله به من و على عليه السلام اشاره فرمود و ما خدمت او رفتيم، پس فرمود: «يا على! نزديك من بيا.» على عليه السلام نزديك رفت؛ فرمود: «دستت را در دست من بگذار!» سپس فرمود: «يا على! من و تو از يك درختيم، من اصل و ريشۀ آن، و تو فرع آن؛ و حسن و حسين؛ شاخه هاى آن؛ هركس به يكى از شاخه هاى آن متعلق گردد خدا او را داخل بهشت نمايد. يا على! اگر امت من روزه بگيرند به قدرى كه مثل كمان ها خميده شوند و نماز بخوانند به قدرى كه مثل ميخ ها خشك و بى حركت گردند اما تو را دشمن بدارند، خداوند آنها را به رو در آتش اندازد.»(1)

گنجى شافعى از خطيب بغدادى در تاريخ از على عليه السلام روايت دارد كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم مي فرمايد: «درختى است كه من ريشه و اصل آن، و على فرع آن، و حسن و حسين ثمره و ميوۀ آن، و شيعه برگ آن هستند؛ پس آيا بيرون مى شود از پاكيزه و طيّب غير از طيّب و پاكيزه؟»(2)

ص:35


1- فرائد السمطين، ص 39؛ مقتل خوارزمى، ص 108، ف 6؛ ينابيع المودۀ، ص 91.
2- كفايۀ الطالب، ص 98 و 178.

يعنى: فرع، ميوه و برگ درخت پاك، پاك و طاهر مى باشد. و نظير اين حديث را نيز از ابو امامه باهلى روايت كرده است.

ص:36

فصل يازدهم: وديعه پيغمبر صلّى اللّه عليه وآله

ابن اثير و سبط ابن الجوزى و طبرى نقل كرده اند كه: وقتى سرهاى شهدا را نزد ابن زياد آوردند با شمشير يا چوب به لب هاى مبارك حسين عليه السلام مي زد؛ زيد بن ارقم وقتى ديد ابن زياد، دست از اين بي ادبى برنمي دارد، گفت: «چوبت را برگير! قسم به آن كسى كه غير از او خدايى نيست! من در زمانى طولانى مى ديدم پيغمبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم ميان اين دو لب را مى بوسيد.» زيد گريست و ابن زياد با او درشتى كرد و او را به كشتن تهديد نمود و گفت: «خدا چشمانت را بگرياند! اگر پير خرفتى نبودى گردنت را مى زدم.»

زيد از مجلس ابن زياد برخاست، و مى گفت: «مردم!، شما از اين پس بندگانيد (يعنى بايد غلام و بندۀ بنى اميه و كارگزاران آنها باشيد) پسر فاطمه عليها السّلام را كشتيد و پسر مرجانه را زمامدارى و حكومت داديد. به خدا نيكانِ شما را مى كشند، و بدان شما را بنده مى سازند. پس دور باد از عزت، آن كسى كه راضى به ذلت و عار گردد.» سپس بازگشت و به ابن زياد گفت:

«حديثى براى تو بگويم كه خشم تو از آن بيشتر شود: ديدم پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم حسن را بر پاى راستش نشانده بود، و حسين را بر پاى چپ. پس دست خود را بر سر آنها گذارد و گفت:

ص:37

اَللّهُمَّ انّي اسْتَوْدِعُكَ ايّاهُما وَ صالِحَ الْمؤمِنينَ(1)

خدايا! من اين دو و صالح المؤمنين (على) را نزد تو وديعه و سپرده گذاردم.

پس وديعۀ رسول خدا در نزد تو چگونه است اى پسر زياد؟»

ابن زياد به خشم آمد و تصميم به قتل زيد گرفت.

ص:38


1- بحار الانوار، ج 118، ص 45.

فصل دوازدهم: خواسته پيامبر صلّى اللّه عليه وآله از خدا

اشاره

پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم اين گونه در حق على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السّلام دعا كرد:

اَللّهُمَّ انَّكَ جَعَلْتَ صَلَواتِكَ وَ رَحْمَتَكَ وَ مَغْفِرَتَكَ وَرِضوانَك عَلي ابْراهيمَ وَ آلِ ابْراهيمَ اللّهُمَّ انَّهُمْ مِنّي وَ انَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَ رَحْمَتَكَ وَ مَغْفِرَتَكَ، وَ رِضْوانَكَ عَلَيَّ وَ عَلَيْهِمْ (يَعني: عَلِيّاً، وَ فاطِمَةَ، وَ حَسَناً وَ حُسَيْناً)(1)

خدايا! تو قرار دادى صلوات، رحمت، مغفرت و خشنودي ات را بر ابراهيم و آل ابراهيم. خدايا! ايشان (يعنى على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السّلام) از من اند، و من از ايشان هستم. پس صلوات، رحمت، آمرزش و خشنودي ات را بر من و بر آنها قرار بده.

حسين يعنى چه؟

پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم در ضمنِ حديثى روايت كرده كه چون خدا آدم را آفريد، در سمت راست عرش، پنج شبح در نور ديد كه در سجده و ركوع هستند. آدم پرسيد: «اين پنج شبح كه در هيبت و صورت من اند چه كسانى هستند؟» خطاب شد: «اينان پنج تن از فرزندان تو هستند كه

ص:39


1- كنز العمال، ج 6، ص 217، ح 3807.

پنج نام براى آنها از نام هاى خود مشتق كرده ام و اگر براى ايشان نبود بهشت و جهنم، عرش و كرسى، آسمان و زمين، فرشتگان و آدميان و جنيّان را نمى آفريدم؛ پس من محمودم، و اين محمد است؛ من عالى هستم، و اين على است؛ من فاطرم، و اين فاطمه است؛ من احسانم، و اين حسن است؛ من محسنم و اين حسين است. به عزتم، سوگند ياد نموده ام كه هر كس ذره اى از كينۀ ايشان را در دل داشته باشد او را داخل آتش مى كنم. ايشان برگزيدگان من هستند، به ايشان نجات مى دهم، و به ايشان هلاك مى نمايم. هر وقت حاجتى دارى به اين پنج تن متوسل شو.» پس پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «ماييم كشتى نجات! هر كس به آن متعلق شود نجات يابد و هركس از آن برگردد هلاك گردد.»(1)

در روايتى ديگر سلمان فارسى از پيامبر حديث مي كند كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «خداوند براى ما نام هايى از نام هاى خويش مشتق ساخت؛ پس خداوند عزَّ و جلَّ محمود است و من محمدم، و خداوند اعلى است، وبرادرم على است و خداوند فاطر است، و دخترم فاطمه است، و خداوند محسن است و دو پسرم حسن و حسين مي باشند.»(2)

ص:40


1- فرائد السمطين، ص 25 و 26 ترجمه به اختصار.
2- فرائد السمطين، ص 30؛ اين گونه احاديث ممكن است اشاره به مقام كمال پنج تن و خمسۀ طيبه باشد و اينكه آنها مؤدب به آداب الهى، و مرّبى به تربيت ربوبى هستند و به اخلاق الهى تخلق دارند و چنان كه نام، انسان را به مسمّى مى رساند، آنها نيز كه اسم هاى حق و مشتق از نام هاى او هستند ما را به خدا هدايت مى كنند و همچنين دلالت بر ارتباط آنها با عوالم غيب دارد، و در روايات است كه «نَحْنُ وَ اللّهِ الأسْماءُ الْحُسْنى»، و اگر چه همۀ موجودات به اين معنا اسم هاى حق هستند اما اين پنج نور مقدس، مقام شامخ ديگرى دارند و دلالت آنها بر مسمى، اظهر و ابين است و اما اين كه چرا اين پنج نور هر كدام مخصوص به اسمى شده اند؛ شرحش از حوصلۀ اين كتاب خارج است.

فصل سيزدهم: وارث آفتاب

اشاره

حسن و حسين عليهماالسّلام وارث كمالات علمى، روحى، اخلاقى و جسمى پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم بودند. مردم در سيما، رفتار و روش آنها، پيغمبر را مى ديدند و عظمت و روحانيت او را تماشا مي نمودند. وجود پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم نسبت به حسنين عليهماالسّلام كانون مهر، شفقت، نوازش، لطف و رحمت پدرانه بود. آنها را دوست مى داشت و مى بوييد و مى بوسيد؛ زبانشان را مى مكيد و بر دوش مبارك خويش سوارشان مى كرد. خود از آنها پرستارى مى فرمود؛ آنها را پسر خود مى خواند، از گريۀ آنها ناراحت مى شد؛ آنها را روى سينۀ خود مى خوابانيد و از شنيدن نامشان لذت مى برد. در كوچه، در خانه، در مسجد، در حضور صحابه و مردم، در هنگام سخنرانى و خطبه و در حال نماز، حسنين عليهماالسّلام مشمول مراحم مخصوص پيغمبر صلى الله عليه وآله بودند.

اخبارى در كتب معتبر اهل سنت است كه حكايت از اين عواطف پاك دارد. اين مهرباني ها در عين حال كه نمونه اى از تواضع و فروتنى فوق العاده و سادگى زندگى پيغمبر صلى الله عليه وآله با عظمت اسلام بود، تمركز عواطف شديد پدرانۀ او را در حسنين و فاطمۀ زهرا عليهم السّلام نشان مى داد. اين عواطف از پيامبر خدا صلى الله عليه وآله صادر مي شد كه

ص:41

در اوج كمالات و در حد اعتدال و استقامت بود. محبت و رضا هيچ گاه او را بر آن نمى داشت كه از سخن راست و حقيقت، كلمه اى بيشتر بگويد و همين راستگويى، دليل كمال لياقت، صلاحيت و شايستگى حسنين بود؛ زيرا تعبيراتى كه پيغمبر صلى الله عليه وآله در حق آنها مى فرمود و اوصافى كه در حق آنها مى گفت تنها از عواطف و احساسات پدرانه برنمي آمد و معلوم بود كه ايشان در سيماى آنها يك سّر الهى مشاهده مى كند.

ميزان اعتدال

بر حسب احاديث شريفۀ ثقلين، احاديث امامان، احاديث سفينه و احاديث بسيار ديگر(1) حسن و حسين عليهماالسّلام وارث علوم پيغمبر صلي الله عليه وآله بوده و هريك در عصر خود، رهبر حقيقى امت اسلام و حافظ آفتاب جهانتابِ شرع بودند.

يكى از صفات برجستۀ امام، وصى و جانشين پيغمبر همين است كه ميزان تعادل و اعتدال امور باشد. امام در حقيقت، مركزى است كه واماندگان راه حقيقت و كُند روها به آن سو سوق داده مى شوند تا عقب نمانند و فاصلۀ آنها با امام، كه پيشرو قافلۀ خداپرستان است، زياد نشود و تندروهاى افراطى به آن مركز برگردانده مى شوند تا شتاب خارج از حد، سبب گمراهى آنها نگردد. و اين است حقيقت معناى كلام پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم در ذيل بعضى از احاديث صحيحۀ ثقلين:

ص:42


1- ر. ك به امان الأمۀ، اثر نگارنده كه در اثبات حجيت فقه شيعه، و وجوب رجوع به احاديث اماميّه در احكام نوشته ايم و آن احاديث را ذكر كرده و صحت اسناد و دلالت آنها را واضح و آشكار ساخته ايم.

فَلا تُقَدِّمُوهُما فَتُهْلِكُوا وَ لا تَقْصُروُا عَنْهُما فَتُهْلِكُوا وَ لا تُعَلِّمُوهُمْ فَاِنَّهُمْ اعْلَمُ مِنْكُمْ(1)

بر قرآن و عترت مقدّم نشويد كه هلاك مى گرديد و از آنها عقب نيفتيد كه هلاك مى شويد و به عترت چيزى نياموزيد؛ زيرا آنها از شما داناترند.

پس حسين عليه السّلام بي ترديد وارث علم و كمال پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم است و همۀ مردم به علم و دانش او محتاج هستند.

ارثيۀ پيامبر

بر حسب روايات متعددى كه در كتاب هاى معتبر نقل شده، فاطمۀ زهرا سلام الله عليها در هنگامۀ موت پدر، حسن و حسين عليهما السلام را نزد آن حضرت آورد و عرض كرد: «يا رسول اللّه! اين دو پسران تو هستند آنها را به بخشش و عطايى مخصوص فرما، يا به آنها چيزى به ارث عطا كن!»

پيغمبر فرمود: «به حسن عظمت و بردبارى مى بخشم، و به حسين جود و مهربانى.»

و در روايتى ديگر فرمود: «به اين بزرگ (يعنى حسن) مهابت و حلم بخشيدم و به آن كوچك (يعنى حسين) محبت و رضا.» در حديثى ديگر فرمود: «اما حسن، پس هيبت و آقايى من براى اوست، و اما حسين، پس جود و جرأت من براى او مي باشد.»(2)

ص:43


1- صواعق، ص 148.
2- نظم درر السمطين، ص 212؛ الاصابه، ج 4، ص 316-481؛ ذخائر العقبى، ص 129؛ صواعق، ص 189؛ كفايۀ الطالب، ص 277.

اين احاديث، گوشه اى از كمالات و خلقياتى كه حسن و حسين عليهماالسلام از جّد بزرگوار خود به ارث برده اند را نشان مى دهند.

سرّ اين تعبيرات به روش هاى خاص حسن و حسين، چگونگى رهبرى و برنامه هاى آنها و تصديق روش هر دو است تا مردم بدانند كه سرچشمه و منبع اين دو روش، بر اساس مأموريت هاى دينى و تكاليف خاصى است كه پيغمبر صلى الله عليه وآله با وحى الهى آن دو را به اين مأموريت و تكليف مكلف ساخته است. هر دو روش از روش پيغمبر صلى الله عليه وآله و سيرۀ او جدا نمي باشد؛ از اين روست كه حسن و حسين جامع تمام كمالات اخلاقى، وارث جد و پدر و حافظ دين و قرآن مقدس بوده اند.

ص:44

فصل چهاردهم: اشك پيامبر بر حسين

اشاره

يكى از معجزات بزرگ، روشن و غير قابل انكار پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم پيشگويي ها و خبرهايى است كه آن حضرت از حوادث آينده داده است. معتبرترين اسناد و مدارك تاريخى، اين پيشگويي ها را حفظ كرده اند و هركس با تاريخ اسلام آشنا شود در حقيقتِ اين اخبار شبهه و ترديد نمى نمايد.

يكى از خبرهاى غيبى پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلّم خبرهايى است كه از شهادت سيدالشهداء عليه السّلام داده است. علاوه بر آن همه احاديثى كه از طرق متعدد شيعه روايت شده، در تواريخ و كتب حديث و تراجم اهل سنت نيز روايات بسيارى آمده است. اين گزارش هاى تاريخى و احاديث وارد در اين كتب، يقينى بودن اخبار غيبى پيامبر صلى الله عليه وآله را تأييد و اثبات مي نمايند. مهم تر آنكه اين احاديث از نظر معنا و مضمون در حد تواتر، بلكه مافوق تواترند. اكنون برخى از اين احاديث را ذكر مي كنيم:

خاك سرخ

احمد بن حنبل از پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم روايت مي كند كه فرمود:

لَقَدْ دَخَلَ عَلَي الْبَيْتَ مَلَكٌ لَمْ يَدْخُلْ عَلَي قَبْلَها فقالَ لي:

ص:45

اِنَّ ابْنَكَ هذا حُسَيْناً مَقْتُولٌ، وَ انْ شِئَتَ ارَيْتُكَ مِنْ تُربَةِ الْأرْضِ التّي يُقْتَلُ بِها قالَ: فَاَخْرَجَ تُرْبَةً حَمْراءَ(1)

در خانه فرشته اى بر من وارد شد كه پيش از اين بر من وارد نشده بود، گفت: «اين پسرت حسين مقتول است و اگر بخواهى، تربت آن زمينى كه در آن كشته مى شود را به تو نشان مى دهم، پس خاك سرخى را بيرون آورد.»

صبور باش!

آن گاه كه على عليه السّلام به صفين مى رفت، از كربلا گذر كرد. به محاذى نينوا كه دهى در كنار فرات است رسيد، ايستاد و از نام آن زمين پرسيد؛ گفته شد: «كربلاست.» پس گريست آن قدر كه زمين از اشك چشمانش تر شد (و به روايت عبداللّه بن يحيى از پدرش كه در التزام ركاب على عليه السّلام بود) فرمود:

صَبْراً يا ابا عَبْدِاللهِ صَبْراً يا ابا عبْدِاللّه صَبْراً يا ابا عَبْدِالله بِشاطِيء الْفُراتِ

... صبور باش اى اباعبدالله، صبور باش اى اباعبدالله، صبور باش اى اباعبدالله بر كنار فرات.

پس فرمود وارد شدم بر پيغمبر صلى الله عليه وآله در حالى كه آن حضرت گريه مى كرد؛ از سبب گريه پرسيدم فرمود:

كانَ عِنْدي جِبْرَئيلُ آنِفاً وَ اخْبَرَني انَّ وَلَدِي الْحُسَيْنَ يُقْتَلُ

ص:46


1- صواعق، ص 190.

بشاطيءِ الْفُراتِ بِمَوْضِع يُقالُ لَهُ كَرْبَلا ثُمَّ قَبَضَ جِبْرَئيلُ قَبْضَةً مِنْ تُراب شَمَّني ايّاه فَلَمْ امْلِكُ عَيْنَي انْ فاضَتا(1)

جبرئيل هم اكنون نزد من بود و مرا خبر داد كه فرزندم حسين در كنار فرات كشته مى شود در موضعى كه به آن كربلا گفته مى شود. پس جبرييل يك مشت از خاك قبض كرد و به مشام من رسانيد، پس نتوانستم ديدگانم را از ريختن اشك نگاه دارم.

اينجا كربلاست

چون حسين عليه السّلام به زمين كربلا رسيد، پرسيد: «اين زمين چه نام دارد؟» گفتند: «كربلا، و نينوا هم به آن گفته مى شود كه نام دهى است در آن.»

حسين عليه السّلام گريست و فرمود: «كرب است و بلاء. ام سلمه به من خبر داد كه جبرييل نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم بود و تو با من بودى پيغمبر فرمود: پسرم را رها كن، پس تو را گرفت و در دامن خود گذارد. جبرييل گفت: او را دوست مى دارى؟ فرمود: آرى!

گفت: امت تو او را خواهند كشت و اگر بخواهى زمينى را كه در آن كشته مى شود به تو نشان مى دهم! پس جبرييل زمين كربلا را به پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم نشان داد.»

چون به حسين عليه السلام گفته شد اينجا زمين كربلاست آن را بوييد و فرمود: «اين است زمينى كه جبرييل به پيغمبر صلى الله عليه وآله خبر داد كه

ص:47


1- صواعق، ص 191؛ ذخائر العقبى، ص 148؛ تذكرۀ الخواص، ص 260.

من در آن كشته مى شوم.»(1)

تربت خونين

يعقوبى مى نويسد: «اول كسى كه بانگ ناله اش در مصيبت حسين عليه السّلام در مدينه بلند شد، امّ سلمه، همسر پيغمبر صلى الله عليه وآله بود؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه وآله شيشه اى را كه در آن تربتى قرار داشت به او داد و فرمود: جبرئيل به من اعلام كرده كه امت من حسين را مى كشند و اين تربت را به من داد. آن گاه به امّسلمه فرمود: وقتى اين خاك به خون تازه تبديل گرديد، بدان كه حسين كشته شده است. آن خاك نزد امّسلمه بود (تا وقتى كه حسين به عراق حركت كرد). امّسلمه همواره در آن نظر مى كرد وقتى ديد آن خاك، خون شده، فرياد زد: «واحُسَيْناهُ وا ابْنَ رَسُولِ اللّه.»

زن ها از هر سو بانگ شان به ناله بلند شد تا آنكه مدينه پر از شيون و ضجه گرديد به طوري كه مانند آن هرگز شنيده نشده بود.»(2)

ص:48


1- تذكرۀ الخواص، ص 259 و 260.
2- تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 218 و 219؛ بعد از نوشتن اين فصل، مقاله اى از دانشمند فيزيكدان «رابرت موريس پيچ» تحت عنوان «يك آزمون نتيجه بخش» در كتاب «اثبات خدا»، ص 25 به نظر رسيد كه وجود خدا را براساس پيشگويي هاى پيامبران اثبات نموده است. اگر اين مرد دانشمند كه داراى 37 اختراع ثبت شده است و موفق به دريافت جايزه هاى با ارزش علمى گرديده، از تاريخ اسلام و پيشگويي هاى پيغمبر و ائمه عليهم السلام آگاهى داشت ايمانش به خدا استوارتر مى شد.

آثار حضرت آيت الله العظمى صافى مدظله الوارف در يك نگاه

نام كتاب ------ زبان ------ ترجمه

فقه:

1 - توضيح المسائل ------ فارسى --------

2 - منتخب الاحكام ------ فارسى --------

3 - احكام نوجوانان ------ فارسى ------ انگليسى

4 - جامع الاحكام در 2 جلد ------ فارسى --------

5 - استفتائات قضايى ------ فارسى --------

6 - استفتائات پزشكى ------ فارسى --------

7 - مناسك حج ------ فارسى ------ عربى

8 - مناسك عمره مفرده ------ فارسى ------ عربى

9 - هزار سؤال پيرامون حج ------ فارسى --------

10 - پاسخ كوتاه به 300 پرسش در 2 جلد ------ فارسى --------

11 - اعتبار قصد قربت در وقف ------ فارسى --------

12 - رساله در احكام ثانويه ------ فارسى --------

13 - فقه الحج در 4 جلد ------ عربى --------

14 - هداية العباد در 2 جلد ------ عربى --------

15 - هداية السائل ------ عربى --------

16 - حواشي علي العروة الوثقي ------ عربي --------

17 - رسائل الخمس في فقه الإمامية ------ عربي --------

18 - صلاة المسافر ------ عربي --------

ص:49

19 - فقه الخمس ------ عربي --------

20 - أوقات الصلوة ------ عربي --------

21 - الاحكام الشرعية ثابتة لاتتغيّر ------ عربي ------ فارسى

22 - التعزير (احكامه و ملحقاته) ------ عربي --------

23 - ضرورة وجود الحكومة او ولاية الفقهاء في عصرالغيبة (الخمس و ولاية الفقيه) ------ عربي ------ فارسى

24 - رسالة في معاملات المستحدثة ------ عربي --------

25 - التداعي في مال من دون بينة و لا يد ------ عربي --------

26 - رسالة في المال المعيّن المشتبه ملكيته ------ عربي --------

27 - حكم نكول المدعي عليه عن اليمين ------ عربي --------

28 - ارث الزوجة ------ عربي --------

29 - مع الشيخ جاد الحق في ارث العصبه (مسألة التعصيب) ------ عربي --------

30 - حول ديات ظريف ابن ناصح ------ عربي --------

31 - بحث حول الاستسقام بالازلام (مشروعية الاستخارة) ------ عربي --------

32 - الشعائر الحسينيه ------ عربي --------

33 - آنچه هر مسلمان بايد بداند ------------ تركى

اصول فقه:

34 - بيان الاصول در 3 جلد ------ عربي --------

35 - رسالة في الشهرة ------ عربي --------

36 - رسالة في حكم الاقل و الاكثرفي الشبهة الحكمية ------ عربي --------

ص:50

37 - رسالة في الشروط ------ عربي --------

قرآن و تفسير:

38 - تفسير آيه فطرت ------ فارسي --------

39 - القرآن مصون عن التحريف ------ عربي --------

40 - تفسير آية التطهير ------ عربي --------

41 - تفسير آية الانذار ------ عربي --------

عقايد و كلام

42 - عرض دين ------ فارسى --------

43 - به سوى آفريدگار ------ فارسى --------

44 - الهيات در نهج البلاغه ------ فارسى --------

45 - معارف دين 2 جلد ------ فارسى --------

46 - پيرامون روز تاريخى غدير ------ فارسى --------

47 - نداى اسلام از اروپا ------ فارسى --------

48 - نگرشى بر فلسفه و عرفان ------ فارسى --------

49 - نيايش در عرفات ------ فارسى --------

50 - سفرنامه حج ------ فارسى --------

51 - شهيد آگاه ------ فارسى --------

52 - نويد امن و امان ------ فارسى --------

53 - پاسخ ده پرسش ------ فارسى --------

54 - اصالت مهدويت ------ فارسى --------

55 - تجلى توحيد در نظام امامت ------ فارسى ------ عربى

56 - نظام امامت و رهبرى ------ فارسى --------

57 - ولايت تكوينى و ولايت تشريعى ------ فارسى --------

58 - پيرامون معرفت امام ------ فارسى --------

59 - عقيده نجات بخش ------ فارسى --------

ص:51

60 - به سوى دولت كريمه ------ فارسى --------

61 - باورداشت مهدويت ------ فارسى ------ عربي

62 - انتظار، عامل مقاومت و حركت ------ فارسى --------

63 - فروغ ولايت در دعاى ندبه ------ فارسى ------ عربى

64 - معرفت حجت خدا ------ فارسى ------

65 - وابستگى جهان به امام زمان ------ فارسى --------

66 - توضيحات پيرامون كتاب عقيده مهدويت در تشيع اماميه ------ فارسى ------ انگليسى

67 - امامت و مهدويت ------ فارسى ------

68 - پيام هاى مهدوى ------ فارسى --------

69 - گفتمان مهدويت ------ فارسى ------ انگليسى

70 - گفتمان عاشورايى ------ فارسى --------

71 - مقالات كلامى ------ فارسى --------

72 - الي هدي كتاب الله ------ عربي --------

73 - ايران تسمع فتجيب ------ عربي --------

74 - رسالة حول عصمة الانبياء و الائمة ------ عربي --------

75 - تعليقات علي رسالة الجبر و القدر ------ عربي --------

76 - لمحات في الكتاب و الحديث و المذهب ------ عربي --------

77 - صوت الحق و دعوة الصدق ------ عربي --------

78 - رد اكذوبة خطبة الامام علي، علي الزهرا عليهما السلام ------ عربي --------

79 - مع الخطيب في خطوطه العريضة ------ عربي ------ اردو/ فرانسه

80 - رسالة في البداء ------ عربي --------

81 - جلاء البصر لمن يتولي الائمة الاثني عشر ------ عربي --------

ص:52

82 - حديث افتراق المسلمين علي ثلاث و سبعين فرقة ------ عربي --------

83 - من لهذا العالم؟ ------ عربي --------

84 - بين العلمين، الشيخ الصدوق والشيخ المفيد ------ عربي ------ فارسي

85 - مقدّمات مفصلّة علي «مقتضب الاثر» و «مكيال المكارم» و «منتقي الجمان» ------ عربي --------

86 - امان الامّة من الضلال والاختلاف ------ عربي --------

87 - البكاء علي الامام الحسين عليه السلام ------ عربي --------

88 - النقود اللطيفة علي الكتاب المسمي بالاخبار الدخيلة ------ عربي --------

حديث:

89 - منتخب الاثر در 3 جلد ------ عربي ------ اردو/انگليسى

90 - قبس من مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام (مئة و عشر حديث من كتب عامة) ------ عربي ------ فارسى

91 - احاديث الائمة الاثني عشر، اسنادها و الفاظها ------ عربي --------

92 - احاديث الفضائل ------ عربي ------

93 - پرتوى از فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام ------ فارسى --------

تاريخ:

94 - سيرحوزه هاى علمى شيعه ------ فارسى --------

95 - رمضان در تاريخ (حوادث تاريخى) ------ فارسى --------

سيره:

96 - پرتوى از عظمت امام حسين عليه السلام ------ فارسى --------

97 - با عاشوراييان ------ فارسى --------

98 - آينۀ جمال ------ فارسى --------

99 - از نگاه آفتاب ------ فارسى --------

100 - اشك و عبرت ------ فارسى --------

تربيتى:

101 - ماه مبارك رمضان، مكتب عالى تربيت و اخلاق ------ فارسى --------

102 - راه اصلاح يا امر به معروف و نهى از منكر ------ فارسى ------

103 - با جوانان ------ فارسى ------

شعر:

104 - ديوان اشعار ------ فارسى --------

105 - بزم حضور ------ فارسى --------

106 - آفتاب مشرقين ------ فارسى --------

107 - صحيفة المؤمن ------ فارسى --------

108 - سبط المصطفى ------ فارسى --------

109 - در آرزوى وصال ------ فارسى --------

مقاله ها و خطابه ها:

110 - حديث بيدارى (مجموعه پيام ها) ------ فارسى --------

111 - شب پرگان و آفتاب ------ فارسى --------

112 - شب عاشورا ------ فارسى --------

113 - صبح عاشورا ------ فارسى --------

تراجم:

114 - زندگانى آيت الله آخوند ملامحمد جوادصافى گلپايگانى ------ فارسى --------

115 - زندگانى جابر بن حيّان ------ فارسى --------

116 - زندگانى بوداسف ------ فارسى --------

ص:53

ص:54

Opinion of the Sun (Az Nigahe Aftab)

Visage of Imam Husain (as) in traditions of the holy Prophet (pbuh)

By Hazrat Ayatollah al Uzma Saafi Gulpaygani

Publishers Note

A lot has been said and heard about the movement of Imam Husain (as), the grandson of Hazrat Muhammad (pbuh) but if the profundity and recognition be through the traditions of the holy Prophet (pbuh), undoubtedly would be more effective.

This book deals with the importance and place of Imam Husain (as) near the holy Prophet Hazrat Muhammad (pbuh) in depth.

The book has been compiled in 14 chapters with these titles.

Chapter1. Leader of the young

Chapter2. He is from me

Chapter3. Fragrance of the Prophet (pbuh)

Chapter4. Condition for the friendship of the Prophet (pbuh)

Chapter5. Criteria for heaven and hell

Chapter6. In the vicinity of sun

Chapter7. Who will help him?

Chapter8. Masters of heaven

Chapter9. From the lineage of Husain (as)

Chapter10. Fruit from the tree of Prophet hood

Chapter11. Gift of the Prophet (pbuh)

Chapter12. Prophet's prayer to God

Chapter13. Heir of sun

Chapter14. Prophet's tears for Husain (as)

" Opinion of the Sun " is another step in the re recognition and further acquaintance with Imam Husain (as), written by great Muslim scholar Ayatollah al Uzma Saafi, one of the major Shia marjas who has composed more than 100 books about Islamic subjects.

We advise all those eager to acquire the teachings of the household, specially the youth to read the book.

Centre for compilation and publication of

Hazrat Ayatollah al Uzma Saafi works

ص:55

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109